در روایات داریم که اگر فرج رو نزدیک نبینی قساوت قلب پیدا می کنی .
طرف با خودش میگه ( بله خوب آقا میاد ولی معلوم نیست کی بیاد ! کی میتونه بگه کی!
اینطوری که تو داری میگی قلوه سنگه قلبت )
فــــــــــــرج رو جـــــــــدی بـگیــــــریـــــــد
از در و دیوار داره میباره که خدا شتاب داره برای تحقق فرج
جـــــــــدی بگیـــــــــریــــــــد فـــــــــرج رو
یه آقـــــــــــــایی در راهه ، یه آقــــــــــایی داره میاد
الان شما نمیتونی دست رو دل کسی بزاری که در جبهه ودوران دفاع مقدس بوده و رفقاشو دیده که شهید شدند ، اشاره بهش بکنی نالش درمیاد
امام زمــــــــــــان حدود هزار و خورده ای ساله که رفقاشو دونه دونه داره از دست میده حافظش هم یک ذره ضعیف نیست که کسی و فراموش کنه به هر کدومشون یک دلبستگی داره وبه تعداد مرگ اون ها سوگوار شده
تو رو خدا قلب مقــــدس امـــــــام زمان و رو جدی بگیریم
محـــبت آقــــــــــا به خودمونو جــــــــــــدی بگیریم
آی اون هایی که به خاطر اینکه مادرتون ناراحت نشه خیلی کارها رو نمی کنید
برای اینکه باباتون ناراحت نشه خیلی کارهارو نمی کنید
محبت آقـــــــــــا به خودتون و جـــــدی بگیرید
قـــــــــلب مقدســــــــشو جـــــــدی بگیرید
اصلا الان نگاه های آقا یه طور دیگه ست سرکشی های آقا بیشتر شده
تماس هاش بیشتر شده
مقدمه های فـــــــرج داره نزدیک میشه
آقــــــــا رو جدی بگیرید
إن شاء الله این حکومت را درک خواهیم کرد
یاابن الحسن
سخنرانی حاج آقا پناهیان
فرج را جدی بگیریم!!
دیروز صبح دلمان هُرّی ریخت. پیامک مربوط به شما بود آقاجان: "رهبر انقلاب صبح امروز تحت عمل جراحی قرار گرفتند و بحمدلله عمل با موفقیت به پایان رسید."
نمیدانم. شاید حالمان شد شبیه حال باباهایمان موقع عمل حضرت روحالله. آری میدانم قیاس معالفارق است. میدانم اصلاً خبری نبوده. میدانم که عمل تان موفقیتآمیز بوده. درست است که اصلاً عمل مهمی نبوده و جای نگرانی نیست. درست است که الان حالتان هم خوب است؛ اما...
اما ما طاقت همین را هم نداریمها...
ما طاقت نداریم ماسک اکسیژن روی صورت شما ببینیم...
ما طاقت نداریم دست تان را با چسب زخم و جای سرُم ببینیم...
همین چیزهای ظاهراً بیاهمیت هم دل ما را آشوب میکندها...
اصلاً حضرت ماه!
ما آنقدر دلمان به شما خوش است که اگر در یک دیدار زلفهایتان نا مرتب باشد هم ما غمگین میشویم که نکند خدایی نکرده ناراحتید که اینطوری جلوی دوربین تشریف آوردهاید.
حتی آن پیراهن کاموای بافتنی که در نماز جمعه زمستان دانشگاه تهران، دو سال پیش بر تن داشتید را کامل به یاد داریم، انقدر که حفظیم مدلش را. آری آقاجان. هرکس اینها را بشنود شاید بخندد به دل خوشیهایمان ولی...
ولی راستش تنها دلخوشی این دنیاییِ ما شمایید آقاجان...
حالا، آخرالزمان، دنیا آنقدر بیمعرفت شده که دلمان از تمام دنیا پر باشد. حالا "قلة عددنا" را داریم به جان میبینیم. حالا "غیبة امامنا" دارد جانمان را میگیرد، حالا با این حال و روز فقط شمایید که عطر گل نرگس دارید برای ما...
شما نایب امام حاضر مایید. از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان برای ما که اماممان را ندیدهایم شما حکم تمام هستیمان را دارید. ما گل نرگس را که ندیدهایم، دلخوشیم به عطر گل نرگس که شما باشید...
شما عطر گل نرگسید برای ما. بخاطر ولایتی که بر ما دارید. بخاطر ولایتی که تفویض خود گل نرگس است بر سر ما. شما معطر به عطر علقمهاید. علقمه شما مسجد ابوذر بود. همین خیابان فلاح تهران. نا نجیبها خواستند نیست تان کنند، خبر نداشتند که شما را علمدار علقمه نگه میدارد. خبر نداشتند "وان یکاد" مادر سادات پشت سرتان است...
شما بیت تان، بوی مسجد کوفه میدهد برایمان. نه اینکه افراط کنیم. شما خاک پای امیرالمومنینید. شما افتخارتان نوکری آستان اهل بیت است. اما برای ما عطر امیر المومنین را سوغات دارید. بیمارستان دولتی که دیروز آن جا تشریف داشتید هم نشانش.
دیروز که بیمارستان محل مداوای تان را دیدم دوست داشتم تف بیاندازم تو صورت آن نمک نشناسهایی که میگفتند شما بیمارستان خصوصیِ در اختیار دارید. همانهایی احمقهایی که میگفتند شما در بیت برای خودتان برو و بیای سلطنتی دارید. همانهایی که شما را پادشاه و سلطان فرض میکردند. این مزخرفات چه صیغهایست؟ شما امام مائید...
دکتر مرندی میگفت: خودتان اصرار کردهاید اول صبح عمل شوید که مردم یک وقت اذیت نشوند. معلوم بود اصلاً. گواهش هم آن دو خانم که ته راهرو ایسستاده بودند و موقع مصاحبه رئیس جمهور، زل زده بودند به دوربین! آنها معلوم بود رئیس جمهور را هم ندیده بودند چه برسد به شما...
شما بوی امیر المومنین میدهید برای ما. اگر اینطوری نبود که آن پتوی نارنجی طرح ببری را رویتان نمیانداختید. از همان پتوهایی که ما در خوابگاهمان داشتیم. به همان سادگی. همان قدر بی ریا...
شما ساده اید. شما اصلاً تمام دار و ندار مایید. تنها دلخوشی ما. دلخوشی که فقط قبل از شما، باباهایمان داشتند به حضرت روح الله. شما بوی خمینی میدهید برای حتی من که خمینی را ندیده ام....
خدا را شکر چنان با صلابتید که لبخندتان دلمان را قرص میکند. الحمدلله چنان عزیزید که کلامتان آتش جان همه ما را خاموش میکند. الحمدلله شما چنان بزرگید که تمام دنیا نگاه به کلام شما دارند. حالا چون خودتان فرمودید نگران نباشید، خیالمان راحت شد. نگرانیمان خاموش شد. حالا ـ مثل همیشه ـ دلمان قرص است به حضورتان. شما هستید تا یک تنه جلوی طاغوت جهانی بایستید. شما هستید تا شیطان استکبار از حضورتان عصبانی باشد. شما هستید تا چون شیر، جلوی روبه صفتان این دنیایی سرافراز قد علم کنید و پوزه شان را خاکمال کنید. شما هستید تا دل ما به حضورتان گرم باشد. تا زیر بیرق تان ندای آزادگی سر دهیم. تا چشم همه شیطان صفتها را در آوریم.
آری آقا جان! "زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست" اما من مطمئنم آن روز را به چشم خودم میبینم که شما پرچم علی ولی الله را به دست سید و مولایمان میدهید. میدانم که سایه عزت شما تا آن روز و بعد از آن بر سر ما مستدام است. میدانم بالاخره نماز جمعه مسجد الاقصی را با اذن حضرت حجت اقامه خواهید کرد. میدانم روزی میآید که در صحن جامع حسنی، در حرم با صفای ائمه بقیع، شما روضه مادرتان را بخوانید و ما گریه کنیم. من مطئنم، چشمان پر گناهم، آخر یک روز شما و امام زمان را در کنار هم خواهد دید انشالله...
وام گرفته از اینجا
خبر. نوشت
به گزارش گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»؛ دانشجویان بسیجی دانشگاههای سراسر کشور به شکرانه سلامتی امام خامنهای ارواحنا له الفدا و برای شفای کامل و عاجل معظم له روز پنجشنبه 20 شهریور 93 را روزه میگیرند.
همچنین دانشجویان بسیجی همراه با آحاد مردم قدرشناس و ولایتمدار، ضمن حضور پرشور در نماز جمعه سراسر کشور، برای نعمت وجود و سلامتی ایشان، نماز شکر بجای میآورند.
از حاج اسماعیل دولابی سوال کردند امام زمان ( عج الله تعالی فرجه الشریف ) غایب است یعنی چه؟ گفتند : غایب ! کدام غایب !
بچه دستش را از دست پدر رها کرده و گم شده میگوید: پدرم گم شده است . ما مثل بچه ای هستیم که پدرش دست اورا گرفته تا به جایی ببرد ودر طول مسیر از بازاری عبور می کند . بچه جلب ویترین مغازه ها می شود ودست پدر را رها می کند ودر بازار گم می شود . وقتی متوجه می شود که دیگر پدر را نمی بیند . گمان می کند پدرش گم شده است . درحالی که در واقع خودش گم شده است . انبیا و اولیا پدران خلق اند ودست خلائق را می گیرند تا آنها را سلامت از بازار دنیا عبور دهند .
غالب خلائق جلب متاع های دنیا شده اند ودست پدر را رها کرده ودر بازار دنیا گم شده اند . امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) گم وغایب نشده است ، ما گم شدیم و محجوب گشته ایم .
امام غایب نیست ، تو نمی بینی آقا را . او حاضر است . چشمت که اسیر دنیا شده ، اگر از دنیا دست بردارد ، آقا را می بیند . خلاصه نگو آقا غایب است .
تو نمی بینی!
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، همزمان با فرارسیدن دهه کرامت و در آستانه ولادت با سعادت امام رضا(ع)، اعضای هفتمین دوره جشنواره «کاروان زیر سایه خورشید» صبح امروز، پنجشنبه (13 شهریورماه) با حضور در بیمارستان شهید رجایی از آیتالله مهدوی کنی عیادت کردند.
چهار تن از خادمان حرم ثامنالحجج امام علی بن موسی الرضا(ع) که در کاروان «زیر سایه خورشید» حضور داشتند پرچمی سبز رنگ از حرم این امام که منقش به آیه «نصر من الله و فتح قریب» بود را به عنوان تبرک با خود به همراه آورده بودند را باز کرده و روی بدن آیتالله مهدوی کنی انداختند تا ایشان نیز اکنون که در بستر بیماری قرار دارد عطر دل انگیز حرم رضوی را از نزدیک استشمام کند.
در ادامه این عیادت یکی از خادمان حرم رضوی شروع به خواندن صلوات خاصه علی بن موسی الرضا علیهالسلام کرد و همه حاضران با زمزمه این صلوات، شِفای عاجل آیتالله مهدوی کنی را از درگاه احدیت خواستار شدند.
زمانی که صلوات خاصه امام رضا(ع) قرائت میشد، چشمان آیتالله مهدوی کنی باز و گویی به عشق مولایش تر شده است. و گویی در اوج بیماری و بیحسی، چیزی را در زیر لب زمزمه میکرد.
جهت شفای عاجل پدر معنویمان حضرت آیت الله مهدوی کنی ( دام ظله ) :
هفت مرتبه قرائت حمد شفا
پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت اینجا را مرتب کنید تا من برگردم.
خودش هم رفت پشت پرده.
از آنجا نگاه میکرد میدید کی چه کار میکند،
مینوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند...
یکی از بچهها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت.
سرش گرم شد به بازی.
یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.
یکی از بچهها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن
و داد و فریاد که من نمیگذارم کسی اینجا را مرتب کند.
یکی که خنگ بود، ترسید.
نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمیگذارد، مرتب کنیم.
اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد،
رد تن آقاش را دید از پشت پرده.
تند و تند مرتب میکرد همهجا را.
میدانست آقاش دارد توی کاغذ مینویسد.
هی نگاه میکرد سمت پرده و میخندید.
دلش هم تنگ نمیشد. میدانست که آقاش همین جاست.
توی دلش هم گاهی میگفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید باز من کارهای بهتر میکنم.
آن بچه شرور همه جا را هی میریخت به هم،
هی میدید این خوشحال است، ناراحت نمیشود.
وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد.
ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد.
او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد.
زرنگ باش!
خنگ نباش! گیج نباش!
شرور که نیستی الحمدلله.
گیج و خنگ هم نباش.
نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن.
خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید
.
.
.
حاج اسماعیل دولابی
دیوانگی است که سرباز پشت فرمانده برود، سرباز باید صد کیلومتر جلوتر از فرمانده بجنگد."
"دلواپسیم، چون یکبار امام را وادار به نوشیدن جام زهر کردند…
حکمیتِ در صفین و صلح امام حسن، ما را به این نتیجه میرساند که راه آن دو بزرگوار را نرویم…
دیدار جک استراو با خانوادهی شهدای هستهای یکی از مسخرهترین چیزهایی است که امسال شنیدیم و دیدیم…
بازی برد- برد نداریم اصلا؛ در این بازی قطعاً یک طرف بازنده است…
حتما گوش بدید از اینجا دانلود کنید
گزیده ای از صحبت های دکتر عباسی در برنامه راز با عنوان بزرگترین کلاه برداری تاریخ :
"ذره ای از پا نخواهیم نشست و پلاکم هنوز بر گردنم است /
شرایط برای ما همان شرایط دفاع مقدس است/
نظریه پردازی می کنند که چرا مردم را به زور می برید به بهشت /
سیستم ربوی اقتصاد جهانی یعنی سود خواری، پول بدون پشتوانه چاپ می کنند /
در مسئله ربای جهانی سود بانکی مد نظر ما نیست بلکه پول بدون پشتوانه ای است
که در اقتصاد جهانی صورت می گیرد."
حتما گوش بدید
دانلود صوت وتصوریر از اینجا
در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان ، همه غصّه ها می رود . چون هزار غصّه به دل میزبان است که دل میهمان از یکی از آنها خبر ندارد .
هزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل مهمان راه ندارد . در زندگی خودت را میهمان خدا بدان تا راحت شوی .
اگر در میهمانی یک شب بلایی به تو رسید شلوغ نکن و آبـــروی صاحبخـــانه را حفظ کن.
محمداسماعیل دولابی
داشتم صحبت های حاج آقا پناهیان و گوش میدادم خیلی جالب بود میگفت:
کی دوست داره با خدا پیـــــــنگ پـــــــنگ بازی کنه؟ دستشو ببره بالا...
اصلا انقدر با خدا صمیمی شی که باهاش پیــــــنگ پــــــنگ بازی کنی....
اصلا مثال پــــــینگ پــــــنگ خیلی مثال خوبیه چون با خدا که بازی کنی خدا هر دفعه توپ و یک گوشه زمین مینداره مسلط هم هست دیگه!
میدونی که؟ اصلا مربیا رو همه رو اون خلق کرده اصلا وارده...
پــــــینگ پــــــنگ بازی کردن با خدا برای این خوبه که اون روانشناسانه توپ و میندازه ، میندازه اون ور تور اگر ده بار انداخت اون گوشه یعنی اون
گوشه تو ضعیفه باید روی اون گوشت کار کنی ....
بعد یکدفعه ای ده تا رو می گیری میندازه این گوشه زمین می خوری زمین میگه ببین مغرور شدی روت کار میکنه....
با هاش حــــــــــــــــــــــــال می کنی
کی می خواد رفتار خدا رو با خودش بینه تو جریان مبارزه با نفس اقدام بکنه .....
میتونید این کلیپ و از این سایت بگیرید
http://www.zahra-media.ir/?p=52994